چادر
هنوز از در حرم بیرون نیامده بود که چادرش را برداشت؛ روسریش را شلتر کرد و آهی کشید و گفت: داشتم خفه میشدم. همینطور که بهش نگاه میکردم، چشمم به کیفش افتاد که شاید ۲-۳ کیلویی بود خواستم بگویم،
ای چادر! چقدر غریبی؛
که صدای تق تق کفشهایش توجه مرا به خودش جلب کرد، کفشهایی با پاشنههای آنچنانی که حتی راه رفتن را به سختی انجام میداد و گفتم: ای چادر! چقدر غریبی.
چقدر غریبی که حاضرند کیف پر از وسایل تباهیشان را ساعتها بر دوش بکشند، اما وزن کم تو را تحمل نکنند.
ای چادر! چقدر غریبی؛
اگر با کفشهای پاشنه بلندشان و … صد بار زمین بخورند با خنده بلند میشوند اما کافیست یک بار با تو برایشان اتفاقی بیفتد، چقدر سریع کنارت میزنند و برای کنار زدنت فلسفه میبافند و آیه توجیه میکنند.
حجاب، سکوی پرواز زن به سمت آسمان است نمیدانم چرا برخی به زمین عادت کردهاند؟
به نظر شما راه رفتن با کفش های پاشنه بلند و گرفتن کیف سختتر است یا پوشیدن چادر؟